رُمان مهدوی

رمان مهدوی ۴۸

رمان مهدوی 48
عکس نوشته رمان مهدوی ۴۸

 

رمان مهدوی – قسمت چهل و هشتم

آن‌چنان تحت تأثیر وضعیت ادموند قرارگرفته بود که گویی همه این مصیبت‌ها بر سر خودش نازل ‌شده است. دست ادموند را در دستش فشرد اما هیچ واکنشی نشان نداد، به‌شدت داغ بود. نمی‌دانست این خبر را چطور به خانواده او بدهد؟! هنوز یک ساعت نشده که بارقه‌های امید در قلب آن‌ها زده‌ شده بود و حالا دوباره باید خود را برای شنیدن خبر بدتری آماده می‌کردند.

 تنها فکری که به ذهنش رسید این بود که بتواند پلیس و مسئولان بیمارستان را قانع کند تا اجازه دهند در این مدت همسرش پیش او بماند، شاید همین مسئله باعث شود که دوباره به زندگی برگردد. حدود یک ساعت طول کشید تا توانست با سناتور تماس بگیرد و از نفوذ او استفاده و پلیس را قانع کند که اجازه دهند همسر ادموند کنارش باشد تا زمانی که بهبود یابد و سپس در اسرع وقت کشور را ترک کند.

رمان ادموند تالیف آمنه پازوکی

 با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود…

 

 

بخش پیام های مهدوی "رمان مهدوی"
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا