رُمان مهدوی

رمان مهدوی ۷۹

رمان مهدوی 79
عکس نوشته رمان مهدوی ۷۹

 

رمان مهدوی – قسمت هفتاد و نهم

جاناتان کوین مردی لاغراندام و قد بلند بود، با چشمانی آبی روشن و کمی پف‌ آلود، موهای بسیار مجعد و بور، پوستی گندمی با یک عینک گرد مدل پنسی که ظاهر او را به مردان قرن ۱۹ شبیه می‌کرد. با وجود اینکه ظاهرش مُهر تأییدی بر نژاد انگلیسی‌اش بود اما زندگی در یکی از کشورهای خاورمیانه و در میان مردم عرب تبار برای سالیان متمادی، گرمی و صمیمیت خاصی در رفتارش به او بخشیده بود که از سردی ذاتی‌ اش می‌کاست. برخورد بسیار دوستانه و محترمی با آن‌ها داشت و همین نوع رفتار اثر مثبتی را در مخاطب القاء می‌کرد.

 نزدیک دو ساعت دیدارشان به طول انجامید. با اینکه برنامه مهاجرت ویلیام و ماری غیرمنتظره بود اما مشکل خاصی برای ادامه راه وجود نداشت. همه کارها به‌ صورت کاملاً قانونی انجام ‌شده بود. بعد از عزیمت آن‌ها به ایران، ادموند در همان روزهای ابتدایی سفر، باید حسابی در یکی از بانک‌های ایرانی باز می‌کرد. قرار بر این شد که آرتور تا زمان نقل ‌و انتقال کامل حساب‌ها در دُبی بماند و بر انجام کارها نظارت کامل داشته باشد. این درخواست از طرف جاناتان مطرح شد زیرا معتقد بود با وجود آقای ویلیام کار کمی مشکل شده است.

رمان ادموند تالیف آمنه پازوکی

 با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود…

 

 

بخش پیام های مهدوی "رمان مهدوی"

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا