شعر

شعر مهدوی ” غروب جمعه که می ­یاد “

شعر مهدوی " غروب جمعه که می یاد "

غروب جمعه که می ­یاد

غروب جمعه که می ­یاد دلم می­خواد پر بزنم
برم تو اوج اسمون­ها به کهکشون سر بزنم
شنیدم اگه بیای سختی ­هامون تموم می­شه
مشکل درد آدما چشم بزنی تموم می­شه
بیا تا مهربونیا رنگ صداقت بگیره
نزار غروب جمعه­ها تو رو از ما بگیره
بیا دستامو بگیر نزار که من رها بشم
نزار تو این شهر غریب همرنگ ادما بشم
تو این غروب بی صدا خیلی­ها دردشون تویی
ماه و ستارها شون توی خیلی ­ها عشقشون توی
چه جمعه­ ها که گذشت اما تو باز نیومدی
این جمعه­ هم  گذشت و رفت اما ندیدم نشونی

شاعر: فائزه سادات حسینی اصل خسروشاهی

 

 

بخش ادبیات مهدوی "شعر مهدوی"
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا