مِنبَرَک و دلنوشته مهدوی
منبرک و دلنوشته مهدوی ۱۰ : هیچکس به من نگفت…
هیچکس به من نگفت…
که چرا نشسته ای در هنگام شنیدن آن نام زیبـا که قیام را خاطره آور است…
و من.. چه بسیار تو را شنیده ام و تکانی نخورده ام…
به من نگفتند
امام صادق(علیه السلام) وقتی نام زیبایت را می شنید، تمـــــام قد میایستاد…
آن عالِم پاک دل؛ آیت الله صافی، وقتی در مجلسی که همه قیام کردند، عذر آورد که «من پیرم و پاهایم طاقت ایستادن ندارد! ببخشید» اما بعد از لحظه ای تا مجری نام مبارک تان را به زبان آورد، ناگاه با همه ی زحمتش روی دو پا ایستـــاد در حالی که بسیاری مثل من نشسته بودند و غافل…
آری! او به خود نگفت که بنشین وقتی که همه نشسته اند! شاید خوب می دانست کسی که حاضر نیست از جایش برخیزد چگونه میخواهد منتظرت باشد؟! که “انتــظار” به انتظار نماندن است و بس…
منتظران غائب، غائبــند
ومنتظران قائم، قائــــم…
لبّیکــــَ یاقـــائمـ آل محمَّــــد…
بخش پیام های مهدوی "منبرک و دلنوشته مهدوی"