رمان مهدوی ۱۰
رمان مهدوی – قسمت دهم
ادموند طبق عادت همیشگی از کلیسا تا منزل را پیادهروی و درعینحال به ماجراهای پشت سر گذاشتهشده فکر میکرد. او با هر قدمی که برمیداشت رفتار و منش ملیکا را برای خود تجزیه و تحلیل میکرد. ازنظر او ملیکا دختری بود که در جامعه امروزی بهسختی میتوانست نظیرش را پیدا کند. دختری با حجب و حیای ذاتی و اصیلی که در دختران غربی هرگز ندیده بود. ظرافتهای رفتاری به دور از دلبریهای ابتذال گونه و هوس پرانیهای زنان و دختران جامعهاش که این خود میتوانست ابزار بسیار قدرتمندی برای جلب نظر مردان با اصالت باشد.
ملیکا از ادبیات متین و حسابشدهای در گفتارش استفاده میکرد که بر جذابیتها و ویژگیهای ظریف زنانهاش میافزود. حجاب و پوشش ساده او بی آن که نیاز به خودنمایی داشته باشد، گوشهای از ذکاوت و تیزهوشی او را در مقایسه با دیگر زنان و دختران اطراف ادموند نمایان میکرد که با وجود این پنهانسازی و اجتناب از دلبری با ابزار زیبایی و ویژگیهای زنانه، دریچهای از نگاههای محترمانه را بهسوی او بازکرده و شاید هر انسان آزاده و متفکری در دل او را تحسین میکرد…. (ادامه دارد…)
با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن شود…
بخش پیام های مهدوی "رمان مهدوی"