داستان مهدوی ” سفری برای آن سفر کرده “
سفری برای آن سفر کرده
در چنین سفری احساس نزدیک بودن به خدا و لذت عبادت و بندگی قابل درک است. در این سفر، آدم حس عجیبی درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پیدا میکند برای همین به سفارش یکی از دوستان، تصمیم گرفتم، این سفر ـ که دوباره قسمت من شده ـ از طرف امام پنهان از نظرها انجام دهم و در لحظه، لحظه و جای، جای این سفر به دنبال نشانه یا نشانههایی از آن سفر کرده از مردم بگردم و حالا میخواهم، یافتههای خودم در این سفر را برای شما بنویسم، امیدوارم مورد توجه مولایمان هم قرار بگیرد.
از همان لحظات نخست (ثبتنام) به این فکر بودم، حالا که تصمیم گرفتم، این سفر را از طرف امام نیابت کنم؛ آیا لیاقت دارم؟ میتوانم از عهده آن برآیم؟ راستی مگر امام معصوم چه نیازی به انجام دادن عمل نیابی از طرف او، آن هم بهوسیله، شخصی مانند مرا دارد؟
این پرسش را از روحانی کاروان پرسیدم، او با لبخندی، پاسخم را اینگونه داد: امام، نیاز به این اعمال اهدایی از طرف ما ندارد؛ در اینگونه اعمال مانند نماز، زیارت، صدقه و … که از طرف و نیابت امام انجام میدهیم بسیار بیشتر از آن که از این اعمال ناچیز ما ثوابی به امام برسد، ما غرق محبت و ثواب الهی و دعای امام میگردیم.
هنگامی که این پاسخ را شنیدم، مصممتر شدم که این کار را انجام دهم و حتی در اعمال عبادی مستحبی هم، امام خود را شریک گردانم.
به هر حال سفر را آغاز کردیم، کاروانی ۱۴۰ نفره که من هم میان آنها بودم از هواپیما که پیاده شدیم، در پوست خود نمیگنجیدم، پا در مدینه که گذاشتیم در این فکر بودم، حالا که من به یاد امام هستم، آیا او هم به یاد من هست؟ آیا میشود، گوشه چشمی هم به ما کند؟
آنان که خاک را به به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
لحظه، لحظه به یادش بودم، هنگامی که به حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و بقیع میرفتم به یادش بودم.
میدانستم امام به شهر مدینه، شهر پیامبر صلی الله علیه و آله علاقه دارد ای کاش میشد، تک، تک خانههای مدینه را سر میزدم و از حال صاحب آن خانه با خبر میشدم، شاید به امامم میرسیدم.
زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت زهرا علیها السلام و ائمه بقیع را از طرفش خواندم، نمازهای زیارت را هم که میخواندم، دعایم این بود: «اللهم عجل لولیک الفرج.»
این بار که به نیت او آمدم هرجا که میرفتم و به اطراف که مینگریستم به دنبال او میگشتم؛ ولی مدینه، این شهر پیامبر صلی الله علیه و آله، چه مکان غریبی برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است! چهقدر امام در این شهر غریب است! تنها نشانی که توانستم در این شهر از آن حضرت پیدا کنم، نامش در مسجد النبی بود که آنرا نیز دوسالی بود که دست کاری کرده بودند و در ترکیب خطش، دست برده بودند.[۱]
با این حال، اگر کسی با دقت در این شهر بگردد، چیزهای دیگری درباره او پیدا خواهد کرد برای مثال هنگامی که به بقیع میروی، اگر با دقت بنگری، شاید حضور او را کنار غریبی بقیع احساس کنی، لحظاتی که بقیع زایری ندارد و نگهبانی نیست، کنار چهار قبر بیعلامت و ضریح چهار امام مظلوم، زایری غمگین نشسته، زیارت میخواند، او که حالا تنها وارث خانه حضرت زهرا علیها السلام، کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله است، دوازده سده است که او، تنها کسی است که نشان دقیق آن مزار بینشان را میداند، او همان کسی است که گذرگاهش، بینالحرمین گردیده، از این گذرگاه، گاهی هم به نخلستان آباد شده مدینه به دست جدش، علی بن ابیطالب علیه السلام سر میزند و چه بسا او هم، نالهها و غمهای غربت دوران انتظار فرجش را، درون همان چاهی که امیرالمؤمنین علیه السلام ناله میزد، بازگو میکند.
آنگاه که، در مدینه گذرت به محله شیعه نشین میافتد و به باغ عَمری[۲] میروی، شیعیان را در آنجا و حسینیه آنجا میبینی با آنکه رفتار تند و خشن وهابیها، نسبت به شیعیان را در اطراف حرم نبوی و قبرستان بقیع دیدی؛ ولی با اینحال میبینی که شیعیان چنین پایگاهی دارند، آن وقت این سخن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بهتر میفهمی که فرمود: «انا غیر مهملین لمراعاتکم … ؛[۳] آری اوست که این جمعیت کم را میان این همه دشمنان حفظ کرده است.
شهر مدینه را طوری دیگر هم میشود دید، اینجا، جایی خواهد بود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بعد از آنکه اذن ظهور پیدا کرد به این شهر میآید و اینجاست که نخستین رویارویی با لشکریان سفیانی است و سپس از آنجا به شهر مکه گریزان میشود و ماجراهای بعد از آن اتفاق میافتد.
پس اگر زایر مدینه، چشم دل را بگشاید، نشانهها و آثار فراوانی از امام زمان خود را در این شهر خواهد یافت و لحظه، لحظه سفرش با یاد امامش خواهد بود، امید آنکه به این زودیها، این نشانهها و آثار را با چشم سر هم ببینیم.
راستی منطقه احد را نگفتم، جایی که شهدایی مانند حمزه سیدالشهداء، مصعب بن عمیر اولین مبلّغ اسلام، حنظله غسیل الملائکه و گروهی دیگر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله آرمیدهاند و احیاء عند ربهم یرزقونند، جایی که زیارتگاه بیبی دو عالم، فاطمه زهرا علیها السلام بوده است، کسانی در آنجا رشادتها آفریدند که شهدای کربلا، آرزوی درک مقام آنها را داشتند، کسانی که در روایت مقام و جایگاه منتظران دوران انتظار غیبت با مقام آنها، برابر دانسته شده است.[۴]
سرانجام روزهای مدینه هم به پایان رسید و زمان رفتن به سوی مکه فرا رسید، زمان آن رسید که به میقات برویم، جایی که قرار پاسخگویی به ندای حضرت ابراهیم علیه السلام و لبیک گفتن در برابر این دعوت از سوی خداوند است، حال که برای محرم شدن و لبیک گفتن آمدیم با پوشیدن لباسهای احرام، همگی در لباس برابری و یکرنگی درآمدیم.
به راستی چه زیباست، دیدن یار و آن امام پنهان در لباس احرام. اوست که باید بیاید و رازهای بندگی، مُحرم شدن و چگونه مَحرم شدن در درگاه پروردگار را برای ما بگوید، بار الها! کی زمان آن میرسد که جانشین تو را در لباس احرام ببینیم تا نیت کردن و لبیک گفتن برای احرام را از او بیاموزیم و او، روحانی حج و عمره همه حجگزاران و عمرهگزاران شود! اللهم عجل لفرجه.
به نیابت از امام زمان مُحرم شدم، لباس احرام پوشیدم و لبیک گفتم «لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک.»
در حال احرام، ۲۶ چیز برمُحرم حرام است؛ ولی خدایا! دیدن امام که حرام نیست؟ پس در این لحظات که لباس احرام و حال احرام است، لحظه، لحظه آن با تو نجوا میکنم و زیر لب میگویم: « اللهم عجل لولیک الفرج.»
شروع حرکت از مسجد شجره بود، این مسجد در حاشیه جنوبی شهر مدینه قرار دارد، هنگامی که ماشین به راه افتاد، روحانی کاروان میان اتوبوس ایستاد و چندبار، ذکر لبیک را بلند گفت و جمعیت با او همراهی کردند، او چنین سخن گفت: بعد از گذشت حدود پنج ـ شش کیلومتر از مسجد، منطقهای به نام «بیداء» است، مستحب است، مُحرم هنگام گذشتن از این منطقه بیداء، زود رد شود، چرا که اینجا، محل نزول بلا خواهد بود؛ چون در علایم ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است در منطقه بیداء، خسفی رخ خواهد داد، لشکریان سفیانی پس از آگاهی از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، به دنبال ایشان میگردند در این منطقه به اذن پروردگار، زمین آنها را در خود فرو میبرد.[۵] که آن را اصطلاحاً خسف بیداء میگویند.
در این هنگام که سخن از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و نشانه ظهور آن حضرت به میان آمد، یکباره دلم لرزید و به یاد لحظههایی که در مدینه به دنبال نشانههای آن حضرت میگشتم، افتادم؛ بارخدایا! چه میشنوم، اینجا از نخستین جاهایی است که به همراهی و کمک امام زمان میآید، سرزمینی بیابانی هم، امام را یاری خواهد کرد؛ پس بیاییم در این اندیشه کنیم، آنجا که جامدات و موجودات بیجان و اراده، امام را یاری میدهند، وظیفه ما که هم، جان داریم و هم اراده، ایمان و اعتقاد، چگونه خواهد بود.
حرکت کاروان ادامه داشت در ذهن خود به دنبال آن بودم، هنگامی که به مکه برسیم، آنجا چه نشانههایی را پیدا خواهم کرد؟ آیا اینبار ـ که در مکه خواهیم بود ـ اذن ظهور صادر خواهد شد که من هم، هنگام ظهور و قیام حضرت در اینجا باشم؟ با همین فکرها به خواب رفتم، وقتی از خواب بیدار شدم، خود را در مکه دیدم، حالا به مکه رسیدیم در مهمانی خدا وارد شدیم، مهمانیای که من خود را از طرف امام زمان، مهمان آن کرده بودم.
پس از استقرار در محل اقامت، آماده برای رفتن و انجام دادن اعمال شدیم، کاروان به سمت مسجد الحرام حرکت کرد. با توجه به اینکه در گذشته هم آمده بودم با فضای مسجد الحرام و انجام دادن اعمال آن آشنا بودم؛ با کاروان همراه شدم که با آنها اعمال را انجام دهم.
نمیدانید چه زیبا و به یادماندنی است آن لحظه که چشمتان به کعبه، خانه خدا میافتد، اینبار روحانی کاروان پیش از ورود به مسجدالحرام به همه اعلام کرد: توجه داشته باشید، کسی که اولینبار، نگاهش به کعبه میافتد، دعایی مستجاب دارد. نخست دعای مورد نظر خودتان را در نظر بگیرید بعد هم هنگام ورود به مسجد، همه سرها را پایین بیندازید و ذکر بگویید، تا هنگامی که به شما اعلام میکنیم که در برابر کعبه قرار گرفتهاید، آنگاه یکباره به کعبه نگاه کنید.
با شنیدن این توضیحات با خود گفتم چه دعایی کنم؟ قطعاً بالاترین دعا و بهترین خواسته، دعای فرج خواهد بود.
با کاروان، سر به زیر افکنده مانند کسی که شرمنده از کردههای خود است و وارد خانه بزرگی میشود، داخل مسجدالحرام گام نهادیم، زیر لب زمزمه میکردیم: الله اکبر، لاالهالاالله، و لله الحمد.
در گوشهای ایستادیم و به ما گفتند: به سجده بروید، اینجا در برابر کعبه، قبلهگاه مسلمین، جایی که سالها به سمت آن نمازگزاردهاید به سجده بروید و در برابر بزرگی پروردگار سجده کنید.
چه حالی به آدمی دست میدهد، اگر میخواهی، لذت عبادت و بندگی را بچشی، باید در این موقعیت قرار بگیری، حال که این خطوط را مینویسم و آن لحظات را مرور میکنم با یاد آن هم، حال خوشی را احساس میکنم، همه به سجده رفته بودند هر کسی با پروردگار خود، راز و نیاز میکرد، نالهها و اشکها جاری بود، مهمانانی که با لباس مهمانی یک دست سفید بدون هیچ برتری، همه بر خاک مذلت و بندگی سر میساییدند و صدای «الهی العفو» آنها به گوش میرسید. دقایقی سپری شد تا اینکه کم، کم سرِ جای خود نشستیم، دیگر این جسم و دل از آن ما نبود، اشک بود که بر گونهها جاری بود، وقتی نشستم و نگاهم به کعبه افتاد از خدا اینگونه خواستم: «اللهم عجل لولیک الفرج.» ای خدا حالا که نگاهم به کعبه افتاد، این نگاه را به جمال یوسف زهرا بیارای. آمین.
امام صادق علیه السلام فرمود: «نگاه به کعبه، پدر، مادر و امام، عبادت است.»[۶] خدایا! میشود بعد از نگاه به کعبه، نگاهم به امامم بیفتد و از این نگاه، بهرهها ببرم.
طواف را از برابر حجرالاسود آغاز کردیم که مانند دست راست خدا، روی زمین است، الله اکبر گویان مشغول طواف شدیم؛ ولی دل، مشغول یار است.
اینجا، همان جایی است که قطعاً امام زمان هم به آنجا حاضر میآید؛ پس اینجا، قدمگاه است چه بسا حالا که گام برمیدارم، پایم را جای پایش بگذارم.
طواف به نیابت آن امام پنهان انجام شد، آنگاه نوبت رسید به دو رکعت نماز طواف در پشت مقام ابراهیم، باز اینجا که برای نماز ایستادم چه بسا یکی از جاهایی باشد که امام من هم، آنجا اقامه نماز طواف کرده باشد؛ پس از نماز نوشیدن آب زمزم با یاد یار چه گوارا میگردد، سعی میان صفا و مروه، آنجا که امام هم در آنجا، عمل عمره را انجام میدهد و سپس کوتاه کردن مقداری مو به نیت تقصیر و باز حضور کنار کعبه برای انجام طواف نساء؛ این اعمال، حالا که از طرف امام انجام میشود، حال و هوایی دیگر دارد، خدایا! اگر این اعمال در کنارش و با درک حضورش انجام شود، چگونه خواهد بود؟ الهی این لحظات را برسان!
با همه خوشیها و دلسپردنها، اعمال عمره هم پایان یافت و به محل اقامت بازگشتیم، روزها و شبهای مکه هم سپری میشد.
روزی که برای بازدید از امکان و مشاعر حج رفتیم، شنیدم، عرفات، مکانی است که حاجیان در نیم روزی، هنگام اعمال حج باید آنجا توقف نمایند و بر اساس روایات، امام زمان هر سال، حج به جا میآورد؛[۷] پس لاجرم ایشان نیز در گوشه عرفات خیمهای خواهند داشت و در آن هنگام، آنجا خواهند بود در اینجا با حالی دیگر و توجهی دیگر از خدا خواستم که حج واجب را نصیبم نماید تا شاید در نیم روز نهم ذیالحجه که همه حاجیان در صحرای عرفات هستند میان خیمهها به دنبال امام زمانم بگردم.
صحرای مشعرالحرام و منا هم از جاهایی است که امام در ایام حج در آنجا میان انبوه زایران و حاجیان حضور دارد، خوشا آنکه در این مواقف، حضورش را درک کند و در محضرش بندگی خدا نماید!
فاصله میان مشعرالحرام و منا، منطقهای به نام «وادی مُحشّر» است نقل شده، آنجا، جایی است که بر اصحاب فیل عذاب نازل شد، برای همین، مستحب است زایران هنگام گذشتن از آن، زود رد شوند، چرا که جای نزول عذاب بوده است؛ تا این را شنیدم، به یاد منطقه بیداء در مدینه افتادم.
در بازدیدی که از مسجدالحرام و اطراف آن داشتیم و روحانی کاروان، آنجا را برایمان تشریح میکرد، سخنی شنیدم که شور و شعفی چندبار در من به وجود آورد و آن، نشانی دیگر از امام پنهان بود، جای ظهور آن منجی عالم بشریت، جایی که همه دیدگان علاقهمندان، منتظران و مظلومان به آنجا دوخته شده است.
هنگامیکه روحانی کاروان در توضیحات آخرش گفت: میخواهم، جایی را به شما نشان دهم که برای همیشه، آن را در ذهنتان به یادگار نگهدارید و به آنجا چشم بدوزید، جایی که اماممان، آنجا خواهند ایستاد و ظهور و قیام خود را به جهان، اعلام خواهند کرد.
در این لحظه، همه کسانی که این حرف را شنیدند از جمله من ـ که با توجه ویژه به امام، این سفر را آغاز کرده بودم ـ بیاختیار از جا برخاستیم و سر را بالاتر بردیم که زودتر آنجا را ببینیم، اینجا بود که روحانی کاروان گفت: آنجا، جایی نیست، جز میان رکن حجرالاسود و مقام ابراهیم، همانجایی که مولایمان، پس از آنکه از خداوند اذن ظهور را میگیرد، قیام خود را شروع میکند، تکیه به دیوار کعبه میدهد و فریاد میزند: «أنا بقیه الله.»
بار خدایا! کی فرا میرسد که این ندا را همه مردم دنیا بشنوند!
اینجا، همانجایی است که ۳۱۳ تن یار امام با ایشان بیعت میکنند.
از وقتی این را شنیدم، حال دیگر داشتم، تنها نگاهم به رکن و مقام بود، یعنی خدایا! میشود حالا که من در اینجا هستم، اجازه ظهور صادر شود و من شاهد این اتفاق بزرگ باشم.
از آن لحظه به بعد هر وقت به مسجدالحرام میرفتم، جایی مینشستم که روبهروی اینجا باشم و همیشه نگاهم به فاصله میان رکن و مقام بود؛ ولی افسوس، سفر کوتاه بود و چندان توفیق نیافتم که از نگاه به اینجا، لذت بیشتری ببرم، سرانجام زمان بازگشت فرا رسید و باید مکه را ترک میکردیم.
وقت برگشتن رسید به یاد این حدیث افتادم که «مِن تمام الحج لقاء الامام؛ حج با دیدار امام پایان پذیرد.»[۸] با خود گفتم، بسیار گشتم؛ ولی دیدار امام نصیبم نشد، خدایا کی میشود، حج ما هم، تمام شود و توفیق دیدار او نصیبمان گردد.
در راه برگشت، خیلی ناراحت بودم، دلم میخواست امام را میدیدم. باز روحانی کاروان بدادم رسید. سراغش رفتم، درد دل کردم پرسیدم: چرا نتوانستم امام را ببینم و او به آرامی گفت: دیدن با چشم سر مهم نیست، در همین مکه و مدینه خیلیها پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدند و با او مخالفت کردند و خیلیها مثل «اویس قرنی» ندیده، یاورش شدند و پیرو راهش.
بعد گفت: مهم این است که قلبت معرفت به امام پیدا کند، مهم این است که کاری کنیم، ولی خدا، امام زمان از ما راضی باشد. اصلاً مهم این است که امام ما را ببیند، و به ما توجه کند.
لذت این سفر، وقتی چندین برابر شد که به یادم آمد، همه تقدیرات ما در شب قدر به امضای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، میرسد، آنگاه فهمیدم که در همه لحظات و حتی لحظه انجام عمره و حج هم با عنایت امام بوده است.
ای خدا! حال که توفیق زیارت خانهات را نصیبم نمودی و جای ظهور منجی و موعود اسلام را به من نشان دادی بعد از دعای تعجیل در ظهورش از تو میخواهم، زیارت نجف و کوفه ـ که جای تشکیل پایگاه و پایتخت حکومت امام زمان خواهد بود ـ را روزی من گردانی آمین!
گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است؟
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم که از کِه پرسم؟ جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی، آن کوی بینشان است
* * *
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
حافظ
——————————————————————————–
[۱] . میانه مسجدالنبی، دو حیاط وجود دارد که نام مبارک دوازده امام، همراه نام عشره مبشره و اسامی چهار امام مذهب اهل سنت، اطراف دیوار حیاط اول و دوم با خطی زیبا نوشته شده، میان آنها، نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به صورت «محمد المهدی» آمده است و این نام به گونهای نوشته شده بود که کلمه «حی»، یعنی زنده در آن خوانده میشد؛ ولی دو سال گذشته در این ترکیب دست بردند و دیگر این ویژگی پیدا نیست، این نام مبارک در حیاط دوم، هنگامی که رو به قبله میایستی سومین نام از سمت چپ میباشد.
[۲] . در محله شیعه نشین مدینه، نخلستان به دست یکی از دانشمندان شیعه این شهر به نام «شیخ عمری» بنا شده است میان این نخلستان، بازارچه و حسینیهای بنا گردیده که محل اجتماع شیعیان میباشد، این محله و باغ به «باغ شیخ عَمری» مشهور است.
[۳] . امام زمان علیه السلام در بخشی از توقیعشان به شیخ مفید، چنین میفرماید:
ما از رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده، شما را فراموش نمیکنیم، اگر جز این بود، دشواریها و مصیبتها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را ریشه کن میکردند، تقوای خدا پیشه کنید و ما را برای رهایی بخشیدنتان از فتنهای که به شما روی آورده است، یاری دهید. احتجاج، ج۲، ص۴۹۷٫
[۴] . از امام صادق علیه السلام نقل است: «کسی که در انتظار ظهور به سر میبرد مانند کسی است که با حضرت قائم علیه السلام در خیمه او باشد». سپس کمی سکوت کرد و فرمود: «هو کمن قارع مع رسول الله بسیفه؛ او مانند کسی است که در رکاب رسولالله صلی الله علیه و آله شمشیر زده است.» بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۲۶٫
[۵] . معجم احادیث الامام المهدی، ج۲، ص۳۵۷٫
[۶] . کافی، ج۴، ص۲۴۰.
[۷] . عن ابی عبدالله علیه السلام: «النظر الی الکعبه عباده و النظر الی الوالدین عباده والنظر الی الامام عباده.»
[۸] . من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۷۸٫
پدیدآورنده: محمد علی حججی
بخش ادبیات مهدوی "داستان مهدوی"