چرا ائمه نیز آرزوی دیدار امام زمان را داشتهاند؟
چرا ائمه نیز آرزوی دیدار امام زمان را داشتهاند؟
تمامی انبیا و امامان علیهمالسلام همواره در راه تحقق دین و یکتاپرستی و زدودن شرک و کفر از جوامع بشری کوشیدهاند و در این راستا کوششهای پیگیر داشته و جان و مال خود را ایثار کردهاند. آن وجودهای مقدس بهاندازهای در آرزوی رستگاری مردم بودهاند که آسایش را بر خود حرام کردهاند. از سوی دیگر در بشارات الهی تحقق کامل این آرزو را به دست مهدی موعود علیهالسلام میدیدهاند. این است که در امید وصال آن آرزوی نهایی در تب و تاب بودند و مردم را نیز به آن انتظار تشویق میکردند.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «اگر [روزگار] او را درک میکردم، سراسر عمر خود، به او خدمت میکردم».[۱]
سدیر صیرفی میگوید: روزی من، مفضل، ابوبصیر و ابانبنتغلب وارد منزل امام صادق علیهالسلام شدیم. دیدیم آن حضرت بر خاک نشسته و عبایی پشمین در بر کرده و بسان مادر فرزند مردهای که دلش آتش گرفته، گریه میکند. اندوه و غم تمام چهره او را فرا گرفته، اشک چشمانش بر روی گونهها غلتیده بود. چنین ترنم و نجوا میکرد: آقای من غیبت تو خواب از چشم من ربوده و آرامش دلم را گرفته و گرفتاریام را به ابد پیوند داده است…».[۲]
تمامی امامان در آرزوی این دیدار اشک انتظار ریختهاند اشتیاقی که در پیشوایان معصوم ما مشاهده میشود روشنگر راهی است که نهتنها شیعیان، بلکه همه انسانها باید برای خوشبختی و سعادت، آن راه را بپویند و همچون رهبران الهی خویش در شوق درک حضور و حکومت آن نجاتبخش محبوب و آسمانی لحظات زندگی را سپری کنند. متن دعاهای نقل شده از امامان نیز این شور و اشتیاق و از خود گذشتگی را به انسان درس میدهد و آرزوی دیدار حضرتش را در جان آدمی زنده میدارد.
در دعای عهد میخوانیم: «خدایا مرا از یاران آن بزرگوار قرار ده و هم از آنان که از او دفاع میکنند و از پی انجام مقاصدش میشتابند و اوامرش را فرمان میبرند و از وی حمایت میکنند…».[۳]
آنان که در زندگی دنیا همّ و غمشان و همت و تلاششان در راستای این هدف است، مشمول این بشارت امام صادق علیهالسلام میگردند که میفرماید: «… خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبت، ظهور او را انتظار میکشند و در زمان ظهور از او فرمان میبرند. آنها اولیای خدایند که هیچگونه ترس و اندوهی بر آنان نیست».[۴]
پینوشتها
۱٫ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۱، ص۱۴۸؛ ترجمه مکیالالمکارم، موسوی اصفهانی، ج۱، ص۱۳۷٫
۲٫ همان، ص۲۵۸، ح۱۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۱، ص۲۱۹٫
۳٫ همان، ج۵۲، ج۱۵۰٫
۴. همان.